فارسی دهم٬ رستم و اشکبوس٬ شاهنامه٬
در این فصل، دو درس را از «شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی» و شعر « دلیران و مردان ایران زمین» را خواهیم خواند. وقتی این متنها را میخوانیم، حسّ و حال، شور و هیجان و روحیۀ پهلوانی در ما برانگیخته میشود و نسبت به میهن و دفاع از آن، وظیفهای آمیخته با غرور ملّی و سربلندی احساس میکنیم. به این گونه آثار «متون حماسی» میگویند. حماسه، به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح ادبی، روایتی داستانی از تاریخ تخیّلی یک ملّت است که با قهرمانیها، جنگاوریها و رخدادهای خلافِ عادت و شگفت (خارق العاده) در میآمیزد. حماسه مربوط به دورانی کهن است که قبایل و تیرههای گوناگون متّحد شده و اندک اندک تشکیل ملتی داده اند؛ به همین سبب، حماسۀ هر ملّتی، بیان کنندۀ آرمانهای آن ملت است و مجاهدات آن ملت را در راه سربلندی و استقلال برای نسلهای بعدی روایت میکند. درحماسه؛ تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته میشود و شاعر، مورّخ ملّت به شمار میآید. بنابراین، هر حماسه چند ویژگی دارد: داستانی، قهرمانی، ملیّ و خرق عادت.

سـخن بـر سـر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسـرو در ایـران بر تخت نشسـت، افراسـیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمین های دیگر به ایران می تازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری می خواند. اشـکبوس، پهلوان سـپاه تـوران بـه میـدان می آید و مبارز می جوید. یکی دو تن از سـپاه ایران پـای به میدان می نهند، اما سـرانجام، رسـتم پیـاده به میدان می رود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی تریـن صحنه های نبرد تن بـه تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکـی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.
قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره / کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش / چالاک: چابک /دلاور: دلیر / زبان آوری: خوش سخنی / قلمرو ادبی: بر تخت نشسـتن: پادشاه و فرمانروا شدن / پـای به … نهادن: کنایه از وارد شدن
بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران / افراسیاب: پادشاه توران / طوس: فرمانده سپاه ایران / کاموس: پادشاه سنجاب و خاقان چین / رستم: جهان پهلوان ایران / رهّام: پهلوانی ایرانی / اشکبوس کشانی: پهلوان تورانی /
زمینه های حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
۱- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو زبانی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی) / خروش: فریاد / بهرام: ستارۀ مریخ / کیوان: ستارۀ زحل / همی برگذشت: عبور می کرد.
قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واج آرایی «ا» و «ش»
بازگردانی: صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
پیام: شدّت درگیری
۲- همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل / خروشان دل خاک در زیر نعل
قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر / ساعد: میان مچ و آرنج / لعل: سنگ قیمتی / خروشان: فریاد زنان و ناله کنان / قلمرو ادبی: تیغ و ساعد لعل بود: تشبیه رسا / خاک: مجاز از زمین / دل خاک: استعاره مکنیه / نعل، لعل: جناس.
بازگردانی: شمشیر و ساعد جنگجویان از خون مانند سنگ لعل، سرخ شده بود و دل زمین از کوبیدن نعل به فغان درآمده بود.
۳- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
قلمرو زبانی: ایچ: هیچ / قلمرو ادبی: بر روی خورشید رنگ نماند: رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق / به جوش آمده: استعاره مکنیه
بازگردانی: خورشید نیز از ترس رنگش پریده بود و خاک و سنگ کوه به جوش آمده بود.
۴- به لش